راه شیدایی
من از نورم ، من از رحمت
من از بستان پر نعمت
دیارم نزد حق و
تبارم ذات پاکیست
دراین راه پر از نور الهی
چو شیدایی شدم را هی
به غیر حق نبوده در دلم عشقی
به غیر روی پر نازش، ندیده روی من رویی
مرا بر بندگی فخری
به شکرش تاابد آکنده از مهری
به در گاهش به دلبازی
چوسربازی
سرم را در رهش بازم
به عشقش تا ابد نازم
فراغش را به ناله تاسحر
هر مرغ حق خواند
وجودش را
چوپستانی به آغوش نوازش های مادر
شیرخواری، چو دست گرم او داند
به امید کرم هر پیر
به دیوار توکل ،تکیه بر ایمان او دارد
هوایش بی قرارو منتظربخشیده غم ،هر جای عالم را
که هر ابر گهر باری، فراغ روی او بارد
شنیدم کور بیماری
به دستی بر سر خاری
چو بلبل بر گلی خواند
(که ای مهران نورافشان
عصایم را به امید تو می رانم
در این ویرانی ظلمت
ره خود را به سوسوی نوازش های دیرین تو می دانم)
نشاید درگه پرمهر اورا
خامشی از ما
نشاید غیر او را
نامی نکو برهر زبان آید
چونی مستان به غم سوزان
صدایی از ورای عمق جان باید
جدا از او نباید ما
به سوز آتش عشقش چرا پروا
به غیر از راه شیدایی
گریبان چاک و رسوایی
به راهی گر شود راهی
به گمراهی ،بلا پیموده این ره، رهرو خامی
که هر جامی و هر کامی
به غیر باد ه و نورش
نشاید هر می و جامی