پنجشنبه ۲۹ آذر
عشق پائیز و بهار شعری از رضا صفائی
از دفتر عاشقانه ها نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۸ شماره ثبت ۴۰۷۵۴
بازدید : ۳۳۲ | نظرات : ۳۲
|
آخرین اشعار ناب رضا صفائی
|
بانوی من
به رسم دیرین نشسته ام در کافه ای از شهر
به انتظار آمدنت
تا بیایی و تن پاییزی مرا سر شار از عطر بهاری گردانی
با آمدنت چه زیبا و رنگین می شود این کافه ی قدیمی و سرد
گوئی تو خود بانوی اردی بهشتی
چه زیبا عاشقانه ایست دیدار تو با من
لیلی بهاری و مجنون پائیزی
حس غریب و دلنوازیست لمس دستانت
و بوسه های محال و مخفیانه ی ما به دور از چشم کافه چی
چه استرس خوش آهنگیست ملاقاتمان در ماه عاشقی
مرداد
گویی ما نظم جهان را بر هم زده ایم که بهم نمی رسیم
عشق بازی بهار و پائیز در تابستان
من چتر باران خورده ام را آورده ام با خود
می خواهم بدانی زیر هیچ قطره ای عاشقی نکرده ام در نبودنت
و تو
توئی که دستانت پر از شاخه های بهاریست
همین مرا میترساند
حس مبهمی که گل های میان انگشتانت
از باغچه های اردیبهشت توست
یا که از دلبری تابستان است برایت
نمی خواهم بدانم
من و تو که دستانمان تا ابدیت تنها در کافه ی دنج او بهم خواهد رسید
پس می گذارم او هم به عطر بهاریت دلگرم باشد
من از جنس پائیزم
عاشق تنها دلتنگ
چه زود به پایان میرسد این روزهای بلند تابستان
گویی از حسادتش به عشق دیرین ماست
که ملاقاتمان را به پایان رسانده است
حال من ماند ه ام
و شاخه ای گلهای بهاری در تابستانی دلگیر و بارانی
کاش میان من و تو هیچ تابستانی قرار نداشت ...
#رضا_صفائی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.