سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        عشق پائیز و بهار

        شعری از

        رضا صفائی

        از دفتر عاشقانه ها نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۴ ۱۱:۴۸ شماره ثبت ۴۰۷۵۴
          بازدید : ۳۳۲   |    نظرات : ۳۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رضا صفائی

        بانوی من
        به رسم دیرین نشسته ام در کافه ای از شهر
        به انتظار آمدنت
        تا بیایی و تن پاییزی مرا سر شار از عطر بهاری گردانی
        با آمدنت چه زیبا و رنگین می شود این کافه ی قدیمی و سرد
        گوئی تو خود بانوی اردی بهشتی
        چه زیبا عاشقانه ایست دیدار تو با من
        لیلی بهاری و مجنون پائیزی
        حس غریب و دلنوازیست لمس دستانت
        و بوسه های محال و مخفیانه ی ما به دور از چشم کافه چی
        چه استرس خوش آهنگیست ملاقاتمان در ماه عاشقی
        مرداد
        گویی ما نظم جهان را بر هم زده ایم که بهم نمی رسیم
        عشق بازی بهار و پائیز در تابستان
        من چتر باران خورده ام را آورده ام با خود
        می خواهم بدانی زیر هیچ قطره ای عاشقی نکرده ام در نبودنت
        و تو
        توئی که دستانت پر از شاخه های بهاریست
        همین مرا میترساند
        حس مبهمی که گل های میان انگشتانت
        از باغچه های اردیبهشت توست
        یا که از دلبری تابستان است برایت
        نمی خواهم بدانم
        من و تو که دستانمان تا ابدیت تنها در کافه ی دنج او بهم خواهد رسید
        پس می گذارم او هم به عطر بهاریت دلگرم باشد
        من از جنس پائیزم
        عاشق تنها دلتنگ
        چه زود به پایان میرسد این روزهای بلند تابستان
        گویی از حسادتش به عشق دیرین ماست
        که ملاقاتمان را به پایان رسانده است
        حال من ماند ه ام
        و شاخه ای گلهای بهاری در تابستانی دلگیر و بارانی
        کاش میان من و تو هیچ تابستانی قرار نداشت ...

        #رضا_صفائی

         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3