حرف حساب
دوش وقت سحرم، ناله زدم ،مرغ حقي كرد ندايي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
من به سجاده ، رُخَم رو به خدا، در دل من نيست خدايي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
كار من لاف تهى، نيست عمل، عقلِ مَنَش نيست صدايي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
هر كجا وِرْدِ لبم ، دادِ سخن، ملتمسِ خير و دعايي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
كار مردم شده زار، هيچْ صدق گفتار، همه در كشف ردِپاي فلاني
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
منجلابِ عصيان، هَرْ زه شد ديده مان، خلق را از غضب ذات حقش نيست اِبايي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
گوشهامان همه كر، چشم ها نابينا، هيچكس را نبود ذائفه و باصره و بؤ و چشايي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
خواب در وجدانها، در درونها مُردار، مانده ام پس چه زمان آيدمان شوق رهايي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
الغرض حرف دلي، كه رساند هشدار يا برآرد هيجان ، جرأتم نيست بيان تا به خود آيي
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
سوزَمي از دل وجان، هانْ وَيْلَك انسان، نايَدَت غم به دلت بابت اين عشق كذايي؟
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
خيز اينك هشدار، چشم بگشا خُمّار، ياد كن حال خودت، فاتحه و رحل نهايي؟
واي اگر در پس امروز بُوَد فردايي
سليمي
١٠صبح سه شنبه ١٤ بهمن ماه ١٣٩٣