ز كريم اگر كَرَمى رسد، به منِ گدا برسد عطا
دل من به دام كمند تو، من و اين دلم به تو مبتلا
كَرَمَت خدا همه دم رسد، نِعَمَتْ شها فرحم دهد
ز زبان و از همه عضو من، همه دم جفا همه دم خطا
به تمام لحظه و آنِ من، همه ستر تو به نهانِ من
زمن اى خدا همه معصيت، چه كه در عيان و چه در خفا
ز تو ميرسد همه دم امان، يمِ رحمتت كه چه بيكران
كه سحاب لطفِ تو باردم ، نِعَم از زمين و هم از سما
برسد ز سوى تو دعوتى، به نماز و نافله رخصتى
نه حضور قلب و ارادتى ، چه كه در ادا و نه در قضا
درِ توبه ات به شب و سحر، بنموده عبدِ تو مفتخر
به صباحِ عبدِ خودت نگر، به لبش دعا به دلش صفا
به كتاب و وعدهء يا عباد، و ز وحشتم به صف معاد
ز صفات تو همه دم رسد، به لبم ثنا به دلم رجا
برسد به من زتو اين پيام، دلِ خسته را دهى التيام
كه شكسته را تو دهى بها، تو به عهد خود بكنى وفا
بشكسته پاىِ اميدِ دل، تنِ پرگُنه ز تو بس خجِل
دلِ مانده در ظلمات من، تو دهى جلا تو كنى رها
ز شفاعتى شده زنده دل، به اجابتى شده مبتهل
زِ كَرَم مها تو گشوده اى، به توسلى درِ التجأ
به دلم رسيده بشارتى ، به سرم هواىِ زيارتى
كه نياز اين دلِ زارِ من، نه كه بر كليم و نه بر عصا
به صفاى آن حرم نجف، كه دلم نموده برون ز كف
كه تمامِ واژهء شعر من، ز عنايت شهِ لافتىٰ
و به شأنِ آيهء هل اتىٰ، به سرِ بريدهء از قفا
بنما تفضّلى از سخا، سفرى به طوس و به كربلا
سليمى
ساعت ١٧/٥٠ مورخه ١١ ام مرداد ماه ١٣٩٤