دوشنبه ۳ دی
عاقبت خسيس شعری از محمد رسول باوندپور
از دفتر حسرت نوع شعر
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۰ ۰۳:۱۷ شماره ثبت ۳۹۸۷
بازدید : ۱۶۳۳ | نظرات : ۲۲
|
دفاتر شعر محمد رسول باوندپور
آخرین اشعار ناب محمد رسول باوندپور
|
يكي منزل به باغ و گلشني داشت
تمام ِ ثروتش را در زمين كاشت
بگفتا ثروت است بهتر ز جانم
بدون ِ مال ِ دنيا من نمانم
به ظهر ِ گرمي اندر خواب ِ شيرين
به زير سايه ي يك سرو ِ ديرين
در آن جا طفلكش مشغول ِ بازي
گهي در نقش ِ مامور يا كه قاضي
زماني در خيال آتش نشان گشت
و انبوهي ز چوب آورد در آن دشت
بزد آتش به چوب ها طفل و افروخت
به ناگه گلشن و باغ و سرا سوخت
خسيس از عالم ِ ديگر برون شد
دو چشمان ِ حزينش غرق ِ خون شد
چو خواست خارج شود از بين ِ آتش
به ناگه ثروتش افتاد يادش
بگفتا سوزد اينك ثروت و مال
كه باشد زحمت چندين و چند سال
دوباره در پي معشوق افتاد
از اين عشق ِ عبث عمرش برفت باد
بسوزاند كامل آتش جان و مالش
و عبرت بايد از فرجام و حالش
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.