انتظار

انتظار

ازشوروحال جوانی بیا حـــذر کنیم

با گردش دوران به تأنی  گـــذر کنیم

امــــروزهمۀ فکر وخیال   مان تویی

فــــردا که شد کارهای بی ثمــر کنیم

بال شکسته شده را مـداوا خوش است

خانه نشسته ای که چه؟ بیا تا سفرکنیم

در انتظارآمدنت پیر شدیم  خبـــر نشد

تو چون اشاره کنی قبیله را خـبر کنیم

بیا که خط فاصله پرشود بنـــام خودت

به احترام گذشته،این بار را خطـرکنیم

شاید اجل مهلت فردا   به مـــــــــا نداد

فرداچرا؟امروزبیا تا  برویت نظرکنیم