پیمبر خسته از آزار بسیار تن مظلوم او گردید بیمار
جفای بیشمار مردم پست ربود آسایش آن کوه از دست
ندای الرحیل آمد ز اعلا رسولم وقت رفتن گشت حالا
بگو از گوهرانت پاس دارند حریم و قدر آنان را بدانند
بگو با اهل بیتت یار باشند مرید و همدم و غمخوار باشند
رسولم گوهردیگر کتاب است ز سوی حق خلایق را خطاب است
اگر نیکش بخوانند و بدانند دگرغافل ز الطافم نمانند
رسیده موسم حج وقت دیدار سوار مرکبی گردید رهوار
مسلمانان به همراه پیمبر مزین جمعشان با نور حیدر
نمی دانند حج آخرین است پیمبر عازم خلد برین است
ولی بغضی گلوی عاشقان را بیفشرد و گرفت آن کاروان را
تمام حاجیان احرام بستند ز قید و بند هر اوهام رستند
ز مکه کارون گردید عازم ولی امر خطیری گشت لازم
مقام کاروان ملک غدیر است پیامی دارد احمد وقت دیر است
صدا آمد که مرکب ها بدارید جهاز اشتران خود بیارید
ز آنان منبری گردید برپا رسول از روی منبر رفت بالا
ز بعد حمد و اذکار خداوند سخن گفت از رسالت او دمی چند
ندا داد ای علی باز آ به سویم بیا تا راز دینم را بگویم
پس از آن دست حیدر برد بالا فشرد و با صلابت گفت آنجا
ز بعدم رهبر مردم شناسید الا ای مردمان این را بدانید
علی بعد از وفاتم جانشین است هم او اول امام مسلمین است
خدایا شاهدم باش و گواهم دگر چیزی در این دنیا نخواهم
خطاب آمد که کامل گشت دینم شده تکمیل نعمت اینچنینم
شاعر:مفید آقااحمدی