بند هاي دنيا
چون جنين در اشكم مادر بشد
اشكم مادر برایش دهر بشد
وقت آن آمد، که كودك شد برون
مرگ خود ديد و بشد اندر جنون
پس جهان را وي فراخش يافت او
با چنين دنيا چه سان پرداخت او
گريه كرد او از فراق آن جهان
سينه شد مرهم بر آن زخم گران
سينه ي مادر در آمد در دهان
گريه ها بند آمد و شد شادمان
سال بعد، اسباب دیگر خواستی
گريه مي كرد او اگر شد كاستي
اين چنين بند آمد او بر اين جهان
چون بزرگتر آمد او، بندش گران
در جواني بهر ماندن در جهان
هيچ بندي نآمد او را یک نشان
تا كه روزي وي حريف يار شد
زلف يار آمد، دلش در كار شد
بند عشق يار باشد بس گران
سالها ماندش در اين بند نهان
اين چنين او شاد بودش درجهان
تا كه آتش سرد گشتش در نهان
اين چنين بگذشت بر احوال او
تا كه بانگ ارجعي شد مال او
وقت رفتن ازجهان شد بي قرار
چون گسستن بندها آمد به كار
بند ها گر سست گردد در جهان
كم شود آثار رجعت از جهان
پس توكل كن به بند رب خود
از طريق آن ببند هر بند خود
ما ندانيم حال خود در آن جهان
هرچه باشد بهتراست از اين جهان
هرچه نزديك آمدي بر كاخ شاه
جلوه گاهي بهتر آيد جايگاه
هر جهان كو نزد وي نزديك تر
در پلشتي آن فضا پرهيز تر
يار گويد باز گردي سوي ما
تا ببيني خويشتن را جايگاه