تمام اتاق رامی گردی
کتاب هایت را
و زیر بالشت را
دنبال زنی که،
نمی دانی کجا گمش کردی
...
او در بندر نا آبی چشم هایت
پنهان شده.
جز کنج ترانه خانه
کجا می توانی پناه بگیری!؟
در ترجیع بند ترانه
می یابم ات!
در من زنی خودش را پناه داده،
صبح گاه می خوابد
با خنده ی گلهای گلایول.
نیم سایه ام را بر می دارد
وچون بوفی ناکور
دنبال تو! می آید...
اتاق را می چرخد
عقربه ها را می چرخاند
کتاب را ورق می زند
و برای خواب بالشِ پر،
یک بندر آبی،
افتاده در چشم هایت می کشد.
==============
لیلـــــــــا رنجبران