يکشنبه ۳۰ دی
چرا نمك گيرش شدم...؟! شعری از کریم لقمانی سروستانی
از دفتر s@rv نوع شعر
ارسال شده در تاریخ جمعه ۳ تير ۱۳۹۰ ۱۶:۳۲ شماره ثبت ۳۵۹۶
بازدید : ۷۳۶ | نظرات : ۲۳
|
دفاتر شعر کریم لقمانی سروستانی
آخرین اشعار ناب کریم لقمانی سروستانی
|
تاگرفتارش شدم من پا به زنجیرش شدم بی خبرباشد زحال من که دلگیرش شدم هرزمان یادش کنم اما نداند دردِ عشق! من نمیدانم چرادیگرنمک گیرش شدم ؟
دل زدم دریا که آیم باردیگرسوی او مرهمی گرددبرایم گرکه بينم روی او لحظه ها درانتظار دیدنش بودم ولی بی خیالی سرزده باردگر برکوی او
گاه چون شمعی بسوزم درغم پروانه ام گاه چون آن مرغک آواره ازکاشانه ام روزوشب كزكرده ام درگوشه ميخانه ها او نمیداند چرامن همچویک دیوانه ام
گاه میسوزم برای آنکه پیمانم شکست هرچه گفتم ازوفایم دل به ایمانم نبست زائری دلخسته بودم روبه اوآورده ام اونپرسیدم که آخردردپنهانم چه هست
میروم تا باردیگر من فراموشش کنم رفتنم راهدیه بر آرامش روحش کنم گم شوم درخاطراتش محوگردم درخودم تا نباشم غصه دارفکروُاندوهش کنم s@rv
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.