سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        میدان تیر

        شعری از

        محمد فروغی

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۵ فروردين ۱۳۹۴ ۰۰:۴۴ شماره ثبت ۳۵۸۱۵
          بازدید : ۳۶۱   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد فروغی

        صدای تیر
        صدای بلند تیر
        و نعره های مرگ درون شیپور زندگی
        بفرموده،
        سربازان با اختیار کامل
        آتش می کنند
        اینست معنای جبر و اختیار
        در میدان تیر این جهان...
        گویا ز آغاز خلقت در شیپور جنگ دمیده اند
        هر روز مشق تنازع بقا
        در پادگان زندگانی،کرده ایم...
        سمت چپ، تمام؟
         سمت راست، تمام؟
        خط آتش، تمام؟
        آتش بس!
        و نعره های مرگ درون شیپور زندگی
        سیبل ها که پاره پاره اند
        وای به حال گوشت و پوست آدمی!
        من با روپوشی سفید درون آمبولانس  
        در گوشه ای به تماشای خط آتشم
        مجروح این خیال که چرا در کیف من  
         داروی زخم سیبل های پاره پاره نیست!
        صدای تیر
        صدای بلند تیر
        بفرموده،
        در گوش های سربازان پنبه است
        اما گویا نفرموده اند!
        گوش های دل را چگونه می توان گرفت...
        درب آمبولانس باز می شود
        شیپورچیست
        خسته است
        تا کی میدان تیر
        ای کاش این شیپور می شکست
        با خنده راننده ی آمبولانس
        می گفت کاش آن تفنگ ها می شکست
        گفتم که صاحب تفنگ کاش نفسش را می شکست
        آیا بقا واقعا حاصل تنازع است
        در گمان من بقا زاده ی تعامل است...
        شیپورچی خندید:
        پس بگو چرا همه ی فیلسوفان
        سربازان فراری این زندگانی اند...
        صدای تیر
        صدای بلند تیر
        گویا پایان خط آتش است
        سمت چپ، تمام؟
         سمت راست، تمام؟
        خط آتش، تمام؟
        آتش بس!
        شیپورچی پیاده می شود
        و شیپور آتش بس را می کشد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4