دوشنبه ۳ دی
فراری شعری از آرزو پناهی(باران)
از دفتر صدای پاییز نوع شعر
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰ ۰۷:۵۸ شماره ثبت ۳۵۱۴
بازدید : ۱۱۴۰ | نظرات : ۱۸
|
دفاتر شعر آرزو پناهی(باران)
آخرین اشعار ناب آرزو پناهی(باران)
|
در دل این شهر شلوغ
شهر پر خشم و کبود
دختری گم کرده راه
بی هدف پرسه بیعاری زند
نه کسی ٬نه مکانی
بهر یک لحظه درنگ٬ انتظارش دارد
بدنش آلوده افیونست
بوی دود سیگار بر تنش بنشسته
جای او گوشه این شهر مصیبت زده است
طرفش رهگذر شبرو این خانه ویران شده است
چشم سوء هر نگاه
تن او می کاود
سر صبح تا ته شب
راه هر کوچه و برزن دارد
بهر یک پول سیاه
تن خود بستر الوده کند
عفتش در طبق هر کس و ناکس بنهد
گاه گاهی بدنش جای جراحت دارد
سر او گیجی بی مایگی و بیعاریست
دست او بهر پشیزی
طلب بوسه شیطان دارد
گل با ارزش زن بودن او
در خطر طوفان است
بگذریم
قصه دراز است ولیکن!!!!
پشت این چهره آزین شده و موی قشنگ
پشت این خنده زیبا و ملوس
چهره ای از غم و ترس جا دارد
داغ او فقر و غم بی مهریست
و وجودش هر دم ٬ در خطر بی امنیست
خنده های مستیش
همه از گریه غم انگیز تر است
چونکه از بخت بد و فقر و غم و بی گوهری
نام یک زید فراری دارد
افسوس کجایند طبیبان
که بگویند کجاست مرهم این زخم عمیق
کجایند؟
راستی یادم رفت!
حال من خوب است شاید!
ملالم طبیبی است برای او
آرزو (باران)
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.