در خلوت من محنت تو همدم عشق است
درمان دل زخمی ما مرهم عشق است
رویم ز گناه است سیه ، لیک دل ما
زین گشته سیه پوش که در ماتم عشق است
رضوان طلبیدند مرا غافل از اینکه
دل خاک نشین حرم عالم عشق است
گویند بجز خاک نشد بهره هر کس
این چیست نصیبی که مرا از غم عشق است
در فصل خزان زردی ایام دل آزار
چون است که هنگامه مرا موسم عشق است
دل مرده در این حسرت ویرانی خویشم
در فرصت دیدار زیم کان دم عشق است
در سال مرا فصل بهار است شب و روز
کاین عمر ز کف رفته مرا خرم عشق است
در عالم هستی نبرد راه به مستی
جز عاشق هشیار که او محرم عشق است
زین سلسله گویید کجا راه نجاتی ست
گویند خلاصی دل اندر خم عشق است
بر ساحل آرام مرا نیست امیدی
از موج بلاخیز که اندر یم عشق است
در باغ نظر نیست مرا جز گل رویش
آن گوهر پاکی که مرا مریم عشق است
با عشق خدا بود که گفتند مرا نیز
درکوی خرابات که او آدم عشق است
گفتیم خدا کیست؟بگو نام و نشانش
گفتند که بر برگ دل او شبنم عشق است