جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
آخرین اشعار ناب رودونا کیارنگ (فاطمه توکلی)
|
با عرض سلام و احترام : قبل از خواندن شعر فکر می کنم لازم باشد داستان مرا بشنوید...همه با رمان گوژپشت نتردام ویکتور هوگو آشناییم که متأثر از آن سروده ام... در افسانه ی من کازیمودو موجودی است نیمه شیطان و نیمه فرشته ، تولدش را در بهشت به دلیل خیلی از مسائل از جمله کراهت چهره اش نپذیرفتند و بالهایش را سوزاندند ... و کدام زباله دانی بهتر از زمین...! با قوزی بر پشت ( بقایای مفصل بالهای سوخته اش ) به زمین آمد به جایی که آنجا هم پذیرفته نشد...این شعر صرفا تخیلات من است... << گوژپشت >>
مفصلِ بال هایم
جایِ دو استخوانِ سوخته بر شانه هایم
نتردام ...
به سه ضربه یِ پیاپی نواخته شد
ومن گوژپشتِ ازچشم افتاده یِ تو
مچاله بر ناقوسِ تنهاییِ خویش؛
لیز و لزج از شفیره یِ پروردگار
از زنایِ فرشته یِ مقربی با شیطان
شبی از شبهایِ خیسِ شرم آلود
با مبارک قدمی منکوب
برچشمِ چمن چمیدم ،
با خود ...
نازل به زندانِ زمین
از شیطان ، رخسارِ پلیدی
از فرشته ، بال هایِ سوخته
نه این و نه آن و نه انسان !
فرزندِ ناخلفِ خدا ...
آیه یِ کفری ازتکفیرِ بهشت
آن گسترده گلیمِ گنه آلود
پدراز بی خبریِ زیر گوشش
نیمه جانم به زباله دانَش انداخت؛
حیرتم از آدم ... !
از زباله هایِ مغرورِ متعالی
که بر جمودِ خشک و ناچیزِ خویش غرّه،
هو می شوم هو ...
بر کوچه هایِ کوته بینشان
انگشت نمایِ ساحتِ تنگیِ نظرهاشان!
و من ...
تنها تربر ناقوسِ تنهاییِ خویش
ساعت ها را می شمارم به زمان
و به دامنِ گنه آلودِ فرشتگانش
و هبوطِ مطرودِ خویشتنم را
لعنت... لعنت... لعنت ...
و زمین را می نوازم ...
|