مسمط :
"یار دبستانی" برایت قصه ها دارد
از "اشک تکراری" بی چون و چرا دارد
این گریه ها بدجور در گوشم صدا دارد
آن "کودک بدبخت" مثل بنده "انسان" است
مربع
در زیر بارانهای پاییزی تبسم کرد
یک چتر و دست گرم بابا را تجسم کرد
در خش خش برگ درختان راه خود گم کرد
غافل از این... این اولِ "سرما و دندان" است
مربع
در اضطراب کوچه ها در فکر فردا بود
یک عالمه دشواری و سختی مهیا بود
آغاز آن پک های پنهانی از اینجا بود
در طالعش این گونه باشد راه زندان است
مربع
در لابه لای روزنامه نکته ها گم شد
آن "مشق کودک " بود ، "فیلم و عکس" مردم شد
در گیر "رفتن های مردم " بی ترحم شد
او "خانه ی گرمش" ، کنار این خیابان است
مربع
از دست سنگین زمانه او کتک خورده
در "زیر پای عابران" خواب خوشش برده
"آغوش گرم مادری" در خاطرش مرده
هر رگذر حتما که نامش یک "مسلمان" است
مربع
اینجا "خدا مرده" تمام شهر "بیمار" است
اشعار ، تبلیغی فقط بر روی دیوار است
در گوشه های شهر ما اینگونه بسیار است
یک کودک تنها که او هم اهل "ایران" است
مربع
ما گرد آن خانه به دنبال چه می گردیم ؟؟؟
افسوس بر احوال این بی خانه بد کردیم...
افسوس .................... خوب همدردیم... !!!
افسوس وجدان شما بدجور بیجان است...
مربع
گلدسته های شهر تب کرده فراوان است
"تختی" فقط "استادیوم" یا نام "میدان" است
و رادیو در حال تکرار حذیان است :
یک موج سرما... مملکت عالی... گلستان است
مصطفی پایمرد