با سلام و احترام :
همانطوریکه قبلا گفتم :
تعداد قلیلی از کارمندان شریف و زحمتکش بازنشسته ء ما شاید ،با مشکلاتی دست به گریبان باشند ... که ای کاش همگی در کمال آرامش خیال و سلامت و عاقبت به خیری باشند ...اینچنین باد ...
( در این قسمت تاکید بر تغییر خوش آیند و بخت و اقبال بلند باجناق ِ مش فرج می باشد ) ...
با هم بخوانیم :
الغرض در خانهء ما هفته هاست
صحبت از بی دست ُ پایی های ماست
گشته ، مقیاس ِ زرنگی های ما
حضرت ِ مشتی فرج ، ای وای ِ ما
غَپـغَبَـش ، آنقدر ، آویزان شده
پیش ِ ایشان ، کرگدن ، باربی شده
حق ُ ناحق نزد او هردویکیست
هم حلال و هم حرام ِ او یکیست
با دروغ آسان شود هر مشگلش
با قسم ،حق میشود ، هر باطلش
گر زمینی خارج از محدوده بود
او ز سودش کاملا ، آسوده بود
او که در اول به روی شانس بود
جَنب باغش، شاهراه افتاده بود
از همان روز ِکذایی مش فرج
"حضرت ِ والا فرج " شد، در کرج
صاحب مال و منال ُ شان ُ جاه
گشت از وقتی خدا، کردش نگاه
او که در ، ده بود بیکار و نزار
بـَر خر ُ اسب ِ مُراد ،او شد، سوار
از همان ، آغاز ، با مکر و ریا
ریش ُ تسبیحّی ُ نعلینی ،به ،پا
زیرلب،با ،بِس،بِس ُ با ذکر بود
دست ِ او تسبیح ِ"شامقصود" بود ...
امید وارم قسمت آخر را هم با هم بخوانیم ...
البته بشرط حیات ...
اصفهان - پاییز 93