23.
باید
در محراب چشمهایت
نماز بگذارم.
دیگر به عروج نمی اندیشم.
و ! ! !
پله
پله
پله
در پیشگاه تو
به خاک
خواهم افتاد .
*******************************************************************
24.
چک
چک
چک
می چکد.
رؤیای سبز گندم زار
در سردترین ؛
دی ماه هزاره ی سوم .
و آسمان
؛
بی پرنده ترین بوم نقاشی ست .
******************************************************************
25.
باید
به تشخیص
ه
و
ی
ت
سری بزنم .
شجره نامه ام ،
غبار آلود و مجهول
است.
به گمانم باید
تمام قادسیه را
زیر و رو کنم و
خواب دفینه های
چند هزار ساله را
بر هم بزنم .
*****************************************************************
26.
لعنت ،
بر این باد بی مروت .
که از نگاه رنگ پریده ی برگ ها
حیاء نکرد .
و دلخسته ؛
ب
ر
گ
ه
ا
در هیاهوی باد
قربانی نجابتی شدند
که پاییز ؛
رقم زد .
***************************************************************
27 .
آ
ه
می کشم .
ر
ا
ه
می روم .
بی آنکه ، خاطرم
چیزی را
جویده باشد .
واین شب رو سیاه بی پایان
سپیدی شعرهایم را
رنگ
کرده است .
از همه ی شما دوستان عزیزی که زحمت می کشید و این
برادر حقیرتان را راهنمایی و حسرت پاره هایم را نقد می نما ئید بی نهایت سپاسگزار
و ممنونم. بهزاد چهارتنگی ( خاموش )