دمی انصاف کن جانا ، تو غوغا کرده ای یا من؟
تو خود را بهرِ این هجران ، مهیّا کرده ای یا من؟
بگو آیا تو با حسرت ، ز چشمی مملو از نفرت
نگاهی با محبت را ، تمنّا کرده ای یا من؟
تو ای پر مدّعا یارم ، مگر دریای احساسی
که خود با صخره ای سنگی ، مدارا کرده ای یا من؟
تو بازی کرده ای گاهی ، و من بازیچه ات بودم
ولیکن نقش عاشق را ، تو ایفا کرده ای یا من؟
خودت هم خوب می دانی ، چه زهری در زبان داری
تویی کاین زهر را بر خود ، گوارا کرده ای یا من؟
شدم تا غرق آغوشت ، مرا از خود جدا کردی
بگو احساس قلبت را ، تو حاشا کرده ای یا من؟
تو عشقت را به بی رحمی ، زدی با دست خود آتش
سپس از دور و با لذّت ، تماشا کرده ای یا من؟
تنم در شعله ی یادت ، چه بی اندازه می سوزد
تو بر این شعله جانت را ، شکیبا کرده ای یا من؟
چه بر روزم تو آوردی ، بیا با چشم خود بنگر
ببین آیا تو یارت را ، زِ سر وا کرده ای یا من؟
عزیزم خود قضاوت کن ، مگر من با تو بد کردم؟
بگو این ظلم بی حد را ، تو امضا کرده ای یا من؟