بی سبب بر گرد این تابوت میگردی
نیست دیگر کودکت در آن
نیست دیگر
چشمهایش دستهایش
پلکهایش رنجهایش
بی سبب بر گرد این تابوت خالی
پای می کوبی
دیروقت است
و خدا خواب است
دیشبش ابلیس را بر پیکرش خواندند
آه ابلیس به ظاهر پست
خنده ها میزد
تو به دور از این هیاهوها
گرم چشمان کسی بودی
***************************************************************************
در تاریکی به قتل رسید
کودکی که باهم می خواباندیمش
"با دستهایی که جز خون نمی شناسند
قتل ریشه های بی سر
در سرداب های متعفن بی بازگشت
با نگاهی که دیری است
مرده است"
مسپارمرا به افریته های مرگ
می ترسم
از زندگی پس از این
من از این مردار اوفتاده در آغوشم هراسانم
"با دستهایی که
مهربان بود
با نگاهی که
عشق داشت
در آغوش بگیر
کودکم را "
ای وای بر لحظه لحظه نوشیدنم از تو
حاصل کدام هم آغوشی بودی ؟
که در گوارش دنیا هضم نمیشوی
و دخترکان وجودت
همگی تسلیم مردانگی بی چون و چرایت هستند
دیشب به قتل رسید
در تاریکی
کودکی که بوی تورا میداد
و شبیه من بود
بر چشمانم چنگ میزند
تصویر آخرین نگاهش هنوز ........