شاعر گیلگی (البته با لهجه ی گیلکی):
"تیر مژگان تو از عَینَک ِ پشت
زد به قلب اخوی* بنده رو کشت !!"
*شما " دگری " بخوانید:
دگری
شب به خیرت "دگری" گوید و با زمزمه هاش
خواب ، شیرین کنی و فارغی از دغدغه هاش
گرچه ویران و خراب است سرای دل او
کوه آوار نمی بینی از آن پنجره هاش
چشم بستی تو به ویران شده ی پشت سرت
محو نیرنگ سرابی ، خوشی از منظره هاش
سخنش نیست ز دل ، لیک نشیند به دلت
گرچه صد گفته فرو خورده شد از مزمزه هاش*
جسمِ نزدیک ، حجابی شده تا چشم دلت
گرچه باز است ، نبیند زدلت فاصله هاش
دل او در هوس عشق دگر سوزد و لیک
جمله پنهان کند از منظر تو ، وسوسه هاش
صحبت از سود و زیان بود اگر ،.... می گفتم
هم ز دریای ضرر ، هم قدح فایده هاش
عاشق غمزده را هیچت اگر یادی نیست
گوش دل باز کن و خرده مگیر از گله هاش
همه مرغان دلم از غم تو ، در کوچند
بر نگردند مگر با نظرت ، چلچله هاش
یک شب از نور خودت خیره کن این کلبه ی ما
تا برقصند ز شادی همه ی شب پره هاش
گوش دل را بسپاری به من خسته اگر
بر تو روشن کنم آن دم ، سره از ناسره هاش**
بعد ازآن ، مست می عشق زلالی کنمت
که به تاریخ ، سپاری همه ی خاطره هاش
این توضیحات برای شعرای محترم نیست
برای مخاطب عام است تا بهتر با شعر ارتباط برقرار کنند:
*میگن هر حرفی رو قبل از زدن مزمزه کنید که
گویا این جناب "دگری" این کار رو خوب بلد بوده
** سِرِه و نا سِرِه اشاره به پاکی ها و ناپاکی ها دارد