سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        همزیستی - به من چه !

        شعری از

        کیوان رادفر

        از دفتر دل نوشته ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ ۱۵:۰۹ شماره ثبت ۲۸۷۲۵
          بازدید : ۵۹۳   |    نظرات : ۴۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کیوان رادفر

              همزیستی مفهومی است مهجور مانده در جهان سوم
              زمانی که در آن سوی دنیا مسلمان (شیعه و سنی)
             مسیحی(کاتولیک ، پروتستان و ارتدوکس) ، یهودی
            بودایی ، لاییک ، سیاه ، سفید ، سرخ ، عرب
             ایرانی   و ... با احترام متقابل کنار هم زندگی
            می کنند این سوی دنیا در مهد تمدن های بشری هر
            روز عده ای جان خود را بر سر اختلافات عقیدتی و
            نژادی از دست می دهند .
             کاش روزی احترام به عقاید دیگران و پرهیز از خود
        برتر بینی سر لوحه کارمان قرار گیرد.
        1-همزیستی
        تو اگر طالب روزی ، من اگر طالب شب
        نه ز روزت بگریزم ، نه تویی در تب شب
        روز را با تو به امید شبم می مانم
              و تو یی تا به سحر بامن و با مذهب شب
        -------------------------------------------------------------------
        توجه : شعر زیر کاملا مستقل از شعر بالاست
        و هیچ ارتباطی به آن ندارد  !!
        2- به من چه !!
        روز و شب  با دیگرانت دیدم و گفتم به من چه
        همدم رطل گرانت دیدم و گفتم به من چه
        در خیابان ، کوچه و بازار و در هر باغ  و بستان
        می خوری های عیانت دیدم و گفتم به من چه
        با نصیحت آمدم تا راه گمراهی ببندم
        تندی نیش زبانت دیدم و گفتم به من چه
        مدتی با آنکه دردت خنجری بر قلب من بود
        ناله و آه و فغانت دیدم و گفتم به من چه
        شهره ی عالم شدی اما نه در خوبی و پاکی
        ریشخند از این و آنت دیدم و گفتم به من چه
        بارها سودای عشق دیگران در سر گرفتی
        زین تجارت ها زیانت دیدم و گفتم به من چه
        قلبم آخر چیره شد بر عقل و آنگه در خریدت
        حیله و مکر دکانت دیدم و گفتم به من چه
        آزمودم عشق تو با ترک نزدیکان و خویشان
        رنج ها زین امتحانت دیدم و گفتم به من چه !!!
        طعنه زد پیری که : اینسان عبرت از حالم گرفتی ؟!
        گفتمش قد کمانت دیدم  و گفتم به من چه !
        ۱۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0