سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        من وقلم قسمت اول(اشک قلم)

        شعری از

        علی ناصری(عین)

        از دفتر فصل اندیشه نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۰۷ شماره ثبت ۲۸۷۱۷
          بازدید : ۸۷۵   |    نظرات : ۸۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        (نکته:سعی کردم دلنوشته ای کوتاه شود ولی میسر نشد)
         دوستانم می گویند از شادی بنویس
        از صلح وزیبایی
        عزل ودوبیتی های عاشقانه ساز کن
        همه را مهیا نمودم
        نقش ها   ردیف هاو قافیه های شاد
        خواستم از خال لب وطنازی بنویسم
        بنویسم از رسم فرهادها وتیش ها
        ازشیرین سخنی های شیرین و...............
        وبه شیرینی که رسید بغض تلخی راه گلویم را بست
        وباران ضمیر مرا به خود
        وقلم ایستاد
        هرچه کردم مجال نداد
        قلمم باز ایستاده بود
        بانگ برقلم زدم
        الحاح نمودم
        واورا به آن قسم دادم که به اوقسم یادکرده بود
        به آنچه رسالت قلم است
        من بودم وپافشاری اوبود مصمم وایستاده
        بانگ زدم می خواهم از صلح بنویسم از زیبایی
        وپژواک ص..و،ص...و،زی......زی
        دیدم نمی شود
        قلم در دستانم به گریه بود
        واشک قلم بود بنان لرزانم
        عجب داستانی شد
        گفتگوی من او
        قلم بودناله وگفت:
        از کدام شادی
        از شادی کودکان بی تن
        از سرانی درمیدان ورزش پلیدان زمان بازیچه است
        با کدام شادی بنویسم
        مادری امروز لب فرزند بی سرش را می بوسید
        خوب قضاوت کن
        چطور؟صلح بنویسم و کبوتر آزادی
        چگونه ؟......................
        .
        .
        از صلح بنویسم از مادان بی فرزند
        از صلح بنویسم نسل کشی
        از صلح بنویسم وسکوت جهانی
        ازصلح بنویسم واز بی ارزشی جان ها
        قلم بود گریه ومن وشرم
        وعرق های سرد شرم
        قلم را عوض نمودم
        اما هرکدام به دفترم رسید
        جام برتن درید
        بیاد شکم های دریده مظلومان سارایو افتادم
        بیاد کوکان مظلم میانمار
        بیاد مصر حلب وشام وبحرین افتادم
        به کدامین گناه
        جرم این کودکان چه بود  
        مسلمانی؟!
        وقلم همه  متفق از غم های انسان های متمدن می نوشتند
        برقلم ها بانگ میزدم شاد بنویس زیبا بنویس
        دوستان نابم شادی می خواهند
        قلم طاقت نیاور واز دستم گریخت
        وخطی بر دفترم کشید
        خطی بسان گلوله ای
        گلوله ای سرد
        واین قلم بود که به خون خود رقص کنان بود
        وافتان وخیزان از گریه کودکان وبازی بزگان به خودخواهی زمین ،می نوشت
        او از دوستان شیطان می نوشت
        از مدارس سازمان های ملل در غزه
        قلم یک ریز می نوشت
        درجای خواندم
        امروز منبرگونه های مادران غزه روضه علی اصغردارد
        وعلی اصغر های زمان به نیزه بودند وزنان شروه خوان
        چگونه خندان باشم جای برای خندیدن نمانده است
        ۲۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0