اداره قافیه های احساسم را ناجور و غصه دار کرده
شاهین عروضش وجودم را نا موزون می شمارد
سنبل عمر و جوانی را سنگ فرش خانه ی عشقش کردم
ولی تازگی مرا غربیه میخواند
شاید سنگ فرشها پیر شده و از مد افتاده اند
فرش قرمز می خواهد
پر از کراوات
با سبیل های آویزان
و دستمال یزدی