شعر زیر شاید از نظر فنی ارزش چندانی نداشته باشد ولی حرفهایی دارد
که می تواند زمینه بحث دوستان باشد.
پس اسب ها را زین و شعرم را تاختن آغاز کنید:
"باور کنید بسیاری از کج روی ها در اجتماع ناشی از شرایط و
عوامل بد محیطی است و ذات انسانها عموما پاک است."
زود قضاوت نکنیم و همه را به یک چوب نرانیم
کرم و درخت
بر من آید خواندن ِ این جمله سخت :
کرم و آفت باشد از ذات درخت !
یا که گرگی را اگر کردی بزرگ
می درد روزی تو را این بچه گرگ !
پس سگ اصحاب کهف افسانه است ؟
سیل ویرانگر گناه خانه است ؟
از محیط بد هر آنکس غافل است
حکم او در کار دنیا باطل است
گر بگیری از محیطی بسته نور
چشم ِ بینا می شود یکدفعه کور
چشم را اینجا گناهی نیست ، نیست
طعنه بر این چشم ها آخر زچیست
بال پروازت چو چیند روزگار
در حضیضی تا قیامت ماندگار
دوستان باشند گاهی چون طناب
می کشانندت برون از منجلاب
بی طناب از چاه کی بیرون شوی ؟
در سیاهی عاقبت مدفون شوی
گر طناب مصریان پوسیده بود
آن عزیز آنجا اجل را دیده بود !
دودمانش او که پاک از نوح بود
همنشین بد ز دستانش ربود
علت و معلول را اندیشه کن
بعد بنشین و قضاوت پیشه کن !
بذر ، مرغوب است ، اما در کویر
می شود در چنگ بی آبی اسیر
بچه ی ده می زند بر فرق مار !!
طفل شهری را بگیرد برق مار !!
تا نباشی خود میان شعله ها
در نمی یابی دلیل ناله ها
تانبینی لیلی از چشمان او
همچو مجنون کی شوی خواهان او
لنگ کردن ، آنکه را افتاده است
از کنار گود کاری ساده است