سه شنبه ۱۵ آبان
تابوت لحظه هایم شعری از رها رضایی (رها)
از دفتر بی صدا ماندی نوع شعر
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۷:۲۱ شماره ثبت ۲۸۲۶
بازدید : ۶۵۳ | نظرات : -۳
|
دفاتر شعر رها رضایی (رها)
آخرین اشعار ناب رها رضایی (رها)
|
((تابوت لحظه هایم))
از این دیوارها تنم می گیرد امشب
دیدگانم ابریست
(( و روی گونه ام شرجیست))
بی تو اما
آسمان تب دارد امشب
و هوا رگه های وجود تو را کم دارد امشب
آه ، افسانه چشمانم
بی تو بی طرح و رنگ است
وبی یاس نفس هایت
آسمان هم کمی دلتنگ است
در سکوت لحظه ها
هیاهوی باران مشت می کوفت بر دیوارها
اینک، اینجا
ترک گرفته است شیشه نازک دل ماه
امشب این ثانیه های موذی
قصد آزار وجودم دارند
و تنم بی حضور روشنت می سوزد امشب
و تو در توی این شب تیره و تار وکبود
یخ کرده پای ذهن
تنگم از تاروپود لحظه هایت خالیست
از سکوت مرگ اندود هفت پیچ زمان
دل دیوار هم ترک برداشت
وقتی تابوت تنگ لحظه ها مرا در بر گرفته بود
آنسوی دشت چشمهایم آتش گرفته بود
سینه آن آسمان تنها را دسته ای کرکس گرفته بود
*
دیشب مرده بودم
دیدم بی صدا آمدی
به لحظه های ناب شیشه ایم لگد زدی
حاله ای شدم آنوقت تو
به آنسوی سایه های وجودم سرک زدی
نه دگر این شب چله نشین روی توست
نه دگر منتطر تیرگی نگاه های پر های و هوی توست
آسمان چشم هایم بدر نقره ای خیال بود
اما تو کسوف پهناور ذره ذره های شعاعش شدی
رها
خرداد 85
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.