سقفی که از باران فرو می ریخت
وقتی که ابر از جنس آتش بود
یک نوعروس تازه دلداده
با پاگشایی که وفاتش بود
مردی شبیه مرغ پرکنده
روی زمین سرد جان می داد
آنسو زنی زیر غبار و دود
درقامت یک مرد جان می داد
بی وقفه از هرسو صدای جیغ
تصویر یک کودک میان خون
یک بوق ممتد از پس گوشم
لیلای قصه در پی مجنون
حس تماشای خدا درجنگ
مغزی که از ترکش فروپاشید
تیری که عشق مادری را کشت
مرگ پدر،افتادن خورشید
بازی فسفر با تن کودک
ریتم مسلسل روی آبادی
جسمی که در یک آن دوقسمت شد
خمپاره ها مفهوم آزادی
سایگون،ناگازاکی ،ترور،وحشت
نسلی که سرهاشان همه کج بود
وقتی زمین باترس می چرخید
انگار دنیا با خدا لج بود
ازروز اول قصه این بوده
یا میکشی یا کشته خواهی شد
امحای دسته جمعی مردم
تعبیر این رویای واهی شد
رویای یک آرامش دائم
تصویر یک دنیا بدون جنگ
این آینه از پیش پوسیده
بشکن دل آیینه را با سنگ
جنگ من و تو ،صلح او با او
تدبیر بالا این شده اکنون
پیداست فردامان چه خواهد بود
مرگ هزاران لاله در هامون
این بار سوی حرفِ من باتوست
آه ای خدا ای خالق و باری
تاکی زمین در سایه ی اندوه
تاکی جدال و جنگ اجباری
تیر93