سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 29 دی 1403
    19 رجب 1446
      Saturday 18 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        شنبه ۲۹ دی

        مهربان

        شعری از

        سید ظاهر موسوی

        از دفتر دل نوشته های سیدظاهرموسوی نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۰۸:۰۸ شماره ثبت ۲۸۲۰
          بازدید : ۱۱۴۰   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سید ظاهر موسوی
        آخرین اشعار ناب سید ظاهر موسوی


        مهربان بنشين دمی پهلوی من !
        باده ای بستان و آن را نوش كن
        آتش ِعشقت بسوزاند تنم
        بوسه ای ده ، شعله را خاموش كن
        دوست دارم بشنوم افسانه ها
        قصه ها از ساغر و پیمانه ها
        بس حکایتهای شیرین تر ز قند
        سر نهادن ها ، به روی شانه ها

        يارمن آهنگ نو آغازكن !
        یک دری تازه به رویم بازکن!
        دیگر از مجنون و ُ از لیلی مگو
        بال و پر بگشا ، چو من پرواز کن!

        فرصت امروز را ازکف مده
        غصه و غم را به پشت سر بنه
        مغتنم بشمار این دم را که هست
        دل منه بر آنچه هرگز نامده

        شورو شوقی گر مهیا گشته است
        فرصتی نیکو ، چو پیدا گشته است
        شادمان زی ، ور نه آنی بی خبر:
        ناگهان دیدی که فردا گشته است!
        با تو ام ای عشق من ، رویای من!
        غایت آمال من ، سودای من!
        ای تو نبض لحظه های خوب من
        شوق امروز من وُ ، فردای من

        پیش من ای شوخ افسونگر بیا!
        بازهم نزدیک و نزدیکتر بیا!
        جامی از می بر کف و شیدا بیا!
        تا ستانم بوسه ای ، در بر بیا !

        ماه ِ من ! در آسمانم جلوه کن!
        ازفروغت جان و دل ، تابنده کن!
        غم سراپای وجودم را گرفت
        شادمانم کن ! به رویم خنده کن!
        ای خوش آن عمری که با تو سر شود!
        عالم ما ، عالمی دیگر شود!
        کلبه ی تاریک من ، از نور ِ تو؛
        پرتویی بگرفته روشن تر شود!
        بشنو از من تا بگويم عشق چيست
        عشق اگر عاشق ندارد عشق نیست
        وای بر آن کس که دراین عمر خویش
        زندگی کرده ولی ، بی عشق زیست
        ای نگارا! بی تو من ديوانه ام
        بی وجود ِ تو زخود بیگانه ام
        مرغ ِ بی بال و پری کنج قفس؛
        خواستار آب و نان و دانه ام!
        سیدظاهرموسوی

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        حسین توسطی (حس تو)

        ،

        تبسم

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5