شکسته بال
صدای رعد گوشم راخراشید
در آینجا قایقی بی سرنشین است
تصادم میکنند امواج صخره
عجب طوفان وتندر در زمین است
فوران می کند آن کوه آتش
زمین وآسمان خاکستر آلود
سبک بالان ساحل رفت ازاینجا
به این اعماق ظلمت گفت بدرود
چرا در قهردوزخ جاگرفتم
دوپایم خسته ازرنج دویدن
تمام بال و پرهایم شکسته
ندارم من دیگر حال پریدن
کنار سنگ ساحل جاگرفتم
صدایی گربه ای وحشی شنیدم
برایم این مکان ناامن گردید
که من در گوشه ای دیگر خزیدم
دوچشمانم پر ازاشک حوادث
که نا گاه پای من در پیش ماراست
به پیش خود چنین اندیشه کردم
که تنها راه من راه فرار است
تنم مجروح وسرگردان ساحل
عقاب پیر آنجادر کمین است
شکارم میکند خواهی نخواهی
زمین وآسمان بامن به کین است
زدل فریاد کردم کی خداوند
نمی بینی که من این جا اسیرم
نجاتم ده زخون خواران وحشی
کنارت زندگی ازسربگیرم
ولی افسوس صدافسوس انجا
گمان کردم خداگوش توکربود
زحال در مندوبی شکیبم
ملایک های توهم بی خبربود
سرم را زیربال خودنهادم
که کی راحت شوم زین زنده گانی
در این جا بال پروازم شکسته
که بشتابم به ملک جاودانی