در نامزدیِ داماد؛ گفتا عروس ؛ جانا
خلاقّیت چه داری ، ای مردک توانا
گفتش به صد چم و خم؛داماد؛ نو گلش را
من می جَوَم آدامس را؛بسیار دُخت دانا
گفتش برای چیست این؛کارت عزیز دیده
گفتا که بوی سیگار؛او می برد ز بُرنا
گفتش مگر که مصرف؛داری دخانِ سیگار
گفتا که بعد الکل ؛ فازش همیشه مانا
گفتا خوری تو الکل ؟؛از چیست بهره تو؟
گفتش که گیر تریاک ؛ بالا برد به دنیا
گفتا کِشی تو افیون؛ ای خواسْتگار بنده
او گفت در فراغت ؛ بهتر بود به معنا
جوشید دخترک گفت:بیکار چرا تو هستی؟
مر کار تو نداری ؟خواهی مرا به تنگنا
مردک چنین؛ گفتش؛ خسته شدم ز دزدی
گر مستمر بدزدم؛ این نیست کار رعنا
گفتا به تازه داماد؛ سرقت تو می نمایی؟
گفت پاسخش عزیزم؛ کمتر بزن به سُرنا
وقتی شدم ز زندان؛بیرونْ نگار مه رو
سرقت نمی نمایم ؛ سالم منمْ نگارا
گفتش به صد تَغیُّر ؛ آن دختر فریبا
در حبس بوده ای تو؛زودی به من تو خوانا
گفت ای عروس بنده؛ ای نوگل شکفته
تهمت زدند که کُشتی؛ آن نازنین دل آرا
القصه این چنین شد؛آن دختر نگون بخت
فهمید که مست باشد ؛ از راست بوده مبنا