پنجشنبه ۴ بهمن
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
سفری دارم بر بام خیال
در دورست ها
پشت کوههایی بلند
روستایی از نسل قدیمی ها
سروری میکند بر اوراق روزگار
با صدای خروس
طلوع می کند آفتاب شان و
صبح ها در کوچه های خاکی
جز صدای پای گاو و گوسفندان
بگوش نمیرسد آواز دیگری
از پی روزی حلال وساده ای
به کوه و دشت میزنند مردها و
زن ها با تشت هایی بر سر
رخت های عرق حلال شان را
لب چشمه های زلال شستشو میدهند
در مزارع شال کار بسته اند دختران و
جوانان به عشق چهره های زیبا ویکرنگ آنها
با آوای نی چوپانی عشق بازی می کنند
بر اسب های واقعی سوار میشوند پسرکان و
دختران کوچولو تنور نان مادر را روشن می کنند
کسی غریب نمیمیرد آنجا و
هیچکس نگران مخارج روز عروسی اش نیست
شاید هیچکدام بلد نباشند راه کعبه را
اما هر روز از مسیر خدا رد میشوند
همه چیز را دوست دارند ساده و صادقانه
حتی خدایشان را
کاش میشد در کوچه های خیال
راه را بر واقعیت ها بست ..
عبدالله خسروی ( پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.