سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        مثنوی هفتگی

        شعری از

        مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

        از دفتر شعرناب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲ ۲۳:۵۷ شماره ثبت ۲۴۳۰۹
          بازدید : ۳۳۷   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)
        آخرین اشعار ناب مرتضی دیانت دار (خاموش، خموش)

        مثنوی هفتگی

        حکایت پر کردن حوض نقش جهان از آب و تاویل آن

        از امیری بعد شاه عباس خوش
        قصه ای بشنو اگر هستی تو هُش
        چون بنایش تازه شد نقش جهان
        در میان شهر زیبا اصفهان
        گفت یک حوض بزرگی در وسط
        خوش بسازیدش فراخ و منبسط
        تا که از بالای کاخ عال قاپو
        بنگرم آن حوض و آبش ای عمو
        چون بنای آن مکان گشتی تمام
        حوض آبش بود لازم والسلام
        تا که دستوری رسید از سوی شاه
        حوض را پر آب باید تا پگاه
        ولولۀ افتاد زین دستور و امر
        در میان خاص و عام و زید و عمر
        که چنین حوضی چگونه پر کنیم
        تا به فردا چون بود کاری عظیم
        مهتری گفتا که فکری کرده ایم
        تا زاین مشگل همه خوش وارهیم
        رو بدو گفتند برگو ای فیهم
        چارۀ آن را که ما آن را کنیم
        رو بدانها کرد و گفتا ای مهان
        هر چه سقا باشد اندر اصفهان
        گو بیایندی همه با مشکشان
        بر سر دست و همی بر دوششان
        از بر زاینده رود آن مشکها
        پر ز آبش آورندی تا مسا
        تا از آن آب زلال زنده رود
        پر کنیم این حوض در حد و حدود
        هم به دستوری وی جملۀ سقا
        در کنار زنده رود با صفا
        صف به صف استاده و هم پر کنند
        مشک خود را سوی میدان آورند
        زان میان گفتا یکی من مشک خویش
        می کنم از باد پر هم پیش پیش
        با دو صد هن میبرم این مشک را
        تا به میدان و سر حوض کذا
        در میان آن شلوغی و همه
        مشک خود خالی کنم در همهمه
        اینچنین کرد و سر حوض آمدش
        شاد و خوشحالی و خندانی و خوش
        منتظر بودی که مشک دیگران
        گاه خالی گشتن آب گران
        مشک خود خالی نماید از هوا
        در میان آن همه آب آن دغا
        آن سقا گفتا که اول تو نما
        آب مشک خود تخلی ای فتی
        دیگری هم گفت من بعد شما
        مشک خود خالی کنم ای آشنا
        چون نگه گردند در خود آن سقا
        یک به یک مشک همه پر از هوا
        جملگی در فکر این که مشک من
        گر بود خالی رهم از رنج تن
        در زمان سقاییان رسوا شدند
        چونکه مشک جملگی خالی بدند  
        يَوْمَ تُبْلَى السَّرَ‌* بگفتا ای جوان
        حق به روز حشر و یوم امتحان
        حال ما رفته به وضع این سقا
        مشکهامان پر ولی پر از هوا
        مشک علم و مشک عرفان مشک دین
        پر نمودیم از هوی ها اینچنین
        می کشیم این مشکها بر دوش خویش
        می کشیم زین مشکها بنگ وحشیش
        دایماً قصد نمایش  می کنیم
        یکدگر را هم ستایش می کنیم
        عاقبت بر گرد حوض امتحان
        رو سیه آییم جمله هان و هان
        زین حکایت شمه ای گفتیم ما
        که بود اوضاع من، او، یا شما

        * يَوْمَ تُبْلَى السَّرَ‌ائِرُ‌ ﴿الطارق: ٩﴾
        روزی که اسرار باطن شخص آشکار شود.

        مرتضی

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4