سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        بی نام( ترکیبی از نیمایی و چهار پاره )

        شعری از

        زهرا سادات مهاجری

        از دفتر نو پاره ها نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۹ اسفند ۱۳۹۲ ۱۲:۳۲ شماره ثبت ۲۴۰۴۹
          بازدید : ۵۵۱   |    نظرات : ۱۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر زهرا سادات مهاجری

        کی تو را خواهم دید.......کی تو را خواهم دید

        آفتاب آمده بر دامنه ی مبهم کوه

        سبزه ای پیدا شد که نبودست آنجا

        لیک من جسته امت آنجایی که فراوان بودی

        و نگشتی پیدا

        من چو خورشید بر این سایه ی "هشتی" گشتم

        لیک بودم تنها

        سایه بگریخت ز من تا نفسم تن سردش را یافت

        شعله ای چرخانم

        سر چو بر شاخه ی خشکی بنهم می افتد

        نعره ای می کشد و می افتد

        جامه ام خون آلود       چشمهایم پر دود

        غمم اندازه ی رود         رفت تا شام کبود

        کی توانم که تو را دست کشم

        کی توانم که تو را مست چشم

        میروم سویی و از دور تو را

        در خیال خوش خود دست کشم

         

        آتشم لیک نخواهم خود را

        خواهم از خویش گریزی بزنم

        روم آنجا که توانم نفسی

        به تو بندم خود و خیزی بزنم

         

        چه کسی می شنود حرف مرا

        که من از خویش سخنها دارم

        عاشقم بر تو که می سوزانم

        وای بر من که نه پروا دارم

         

        دور خواهم شد از او دور و غریب

        که به چشمش نرود ذراتم

        نیست میگردم و او می بیند

        نزد من می رسد او هیهاتم

         

        نیست دیگر ز من و یار نشان

        آخر او نیز به من پیوسته است

        دم آخر که تهی می گشتم

        جان من را به حیاتش بسته است

         

        هر دو با هم به هوا دود شدیم

        خالی از هر گره و گردابی

        پاک گشتیم و فراوان گشتیم

        جاری اندر شبی و در خوابی

         

        "هشتی= ایوان"

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7