ماه را دو نیم کن
و در دو دست شکسته ات بگیر
و برجنازه خورشید برقص
تا زنجیره ای از ستارگان خاموش
به گرد گردنه ی استخوانی ات بپوسند
و مدام بر پوستی که انداخنه ای تف کن
که هوای تازه تورا مسموم می کند
--------
هیولا شو
هیولا
با صورتی مسطح و دندانه هایی دلتا شکل
که وقتی بخندی
اشک بر قرنیه هامان بخشکد
آنگاه از پس هر دری
چهره ی چهار ضلعی را خواهی دید
که پیشانی اش را با خط میخی نوشته اند
هوای تازه تورا مسموم می کند
---------------
جنی باش
با دو چشم تراخم کرده
در سردابه ای باستانی در کالبد کاشی ها نفوذ کن
نا پژواک مویه وار تو
مو
از تن کفتار بریزاند
................
دست در حدقه های مومیایی چشمانت کن
و بجای این دو خفاش خوایبده
چشم گرگ بگذار وببین
که جهان همه تیفوسی اند
وپشت شیشه عینک های آفتابی شان
مردمکها دو هسته آتشینند
که بر ظلمت سگ سایه های هار تمرکز کرده اند
و در ذهن برای قطعه قطعه کردن تو ساطور تیز می کنند
هوای تازه تو را مسموم می کند