لُرَ هْستم من نژاد از ماد دارم
رواني سر خوش و آزاد دارم
نشيمنگاه من کوههاي زاگرس
ازيرا هردم از ميهن کنم پُرس
فلکْ افلاک باشد مُهر تاييد
هماني که بسان مِهر تابيد
دوازده برجي و بشکسته پل هست
نشان شهر من،خوش آنکه بنشست
به شهر خرم آباد و لرستان
همه شير اوژن و مهد دليران
به روز سختِ ميهن همچو البرز
به دست هر کدام زوبين و هم گرز
فداکاري نمودند بهر ميهن
درآورند دمار از روز دشمن
همه تا پاي جان در راه ايران
ز بهر خاک مان ، مانند شيران
بدادند جان و مال تا دشمن پَست
چو رفت از ميهنم خالي بُدَش دست
همه جان بر کفان و شيرمردان
به مانند همه، با چنگ و دندان
ز بهر اين اهورا خاک زرين
نمودستند فدا آن جان شيرين
به شرق دارد نژاد از بختياري
همه مستحکم اند و مرد کاري
به هشت سالي که بودش مملکت جنگ
نمودند عرصه را بر دشمنان تنگ
بکوشيدند ز بهر هر وجب خاک
زن و مرد و جوان و پيرِ دل پاک
چنان باشد که در هر برزن و کوي
بنام هر شهيد، که بوده رزمجوي
گذشته چند سال از آن زمانه
نگيرد کس ز قوم لُر نشانه
همانهايي که پيرم گفت عشاير
براي انقلاب هستند ذخاير
نمودند هر کدامشْان خوشه سه
نگه کن که بُريدست از کمان زه
براي امتيازي لُر نجنگيد
که گيرد خانه يا ماشين شب عيد
برادر، لُر کجا در فکر اينهاست؟
کجا خواهد پوئن را بي کم و کاست؟
به مانند همه اقوام ايران
همه با غيرتند و مثل شيران
بکوشند بهر آبادي ميهن
که نتْواند بتازد هيچ دشمن