من به
عشق کردم سلامی
تا رسد
از تو پیامی
عاشقم ، نورت نشانی در دلم پراونه رقصید
بید مجنونم ، چه بی تاب
دید به آب، نقشی ز مهتاب
رنگ آبی، رقص شبتاب در دلم پروانه رقصید
دست به آب بُرد، ماه بگیرد
او به
عشقی، آه اسیرد
آب بلرزید، ماه بخندید در دلم پروانه رقصید
دستِ خالی اشک بلغزید
جسمِ او از غم بلرزید
بید ز تنهایی بترسید در دلم پروانه رقصید
بید مجنون خم به آبی
هر شبی در دل عذابی
شاخ و برگ در خود خرابی در دلم پروانه رقصید
دید که شب پر، بوسه بر آب
میزدش در او نبود خواب
تا به مرگش، عشق او ناب در دلم پروانه رقصید
اشک بید بر آب بِچرخید
جسم شب پر ، او چو خورشید
رفت و
او عشق را بفهمید در دلم پروانه رقصید
مانده بر جان سوز و آهی
شب وروز در خود تباهی
مست شدم با یک نگاهی در دلم پروانه رقصید
کرد ندا بردل نگاری
خود ببین در من چه داری
گر عمل کردی بباری در دلم پروانه رقصید
عشقِ خود را لاله گون کن
این جهان را سرنگون کن
آخِرت آیینِ جون کن در دلم پروانه رقصید
تو نترس از این جدایی
کن ز
این زندان رهایی
روح تو بوده خدایی در دلم پروانه رقصید
در دلم غوغا بپا کرد
این کلام در عشق رها کرد
\"من گُذر\" را هُو بَنا کرد در دلم
پروانه رقصید
چون ز روح \"من\" را نخواستم
در رهش\" ما \" را بکاشتم
با خدا
عشقی بداشتم در دلم پروانه رقصید
سعید مطوری /مهرگان
از
دفتر شور عشق