بسم الرب الحق
روایت تلخ
چه اسان غرق میشویم
در اعماق هیاهو های پوچ
وچه تلخ روایت
صید بی رحمانه
در نتیجه نابینایی ما
در هجمه ی شیرین خواب ها
که فقط رویایی بیش نبود
خود را به کوری زدیم
میدیدیم حقیقت چیز دیگریست ا
ماااا
چشم بستیم
دهان بستیم
گوش بستیم
حتی اندیشه بستیم
به شیرین رویایی نامعلوم بسنده کردیم
اکنون صید شده در حال مردنیم
در بن بست افکارمان سنگ دل میشویم
وچه زیبا
هنگام که دریای تو را برای غرق شدن انتخاب میکردیم
باتمام وجود به عمق عشقت پناه میبردیم
که آن اوج شیرینی بود
نه راه تلخی که ما بر اساس محاصره رویاهای پوچ پیش گرفتیم ...
(رب ادخلنی فی لجه بهر احدیتک ... و طمطام یم وحدانیتک ... )
فراز اول دعای سیفی صغیر
ابتدا عذر میخوام از همه شما دوستان بدلیل غیبت طولانی که داشتم
خیلی دوست دارم با نقدهای شما عزیزان این شعرو که در شرایط خاصی گفتم و برام خیلی باارزشه زیباتر بشه
پس لطفا نقد کنید تا اگر اشکالی داره متوجه بشم و اصلاحش کنم
ممنون اگه بهم کمک کنید
التماس دعا یاعلی