دوشنبه ۳ دی
بی انصاف شعری از حجت
از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۰ دی ۱۳۹۲ ۰۰:۳۹ شماره ثبت ۲۱۸۲۶
بازدید : ۴۸۰ | نظرات : ۷
|
|
من تو یه گوشی و چشم به آمدن پیامکت
و پیامکی که نمی آید
چه تلخ است انتظارو صبر
یکی تا صبح چشم به راه است و دیگری در اوج بی انصافی
این ناجوانمردانه است که تمام وجودت را فدایش کنی
تو را نشناسد
نفهمد
درک نکند
بنازم به باران
حداقل اشک چشمانت را پنهان می کند
اشک چشمی که به انتظار آمدنت می آید سرازیر میشود
مـــــــــــی بارد
خدایا ! واقعا من به عشق تو بی انصافم !
یا او به عشق من !!!
کنج این اتاق و هیاهوی 15 نفره اش ( تو خوابگاه دانشگاه نوشتم که با من 16 نفره هست )
از سر میدواند هر افکاری را
ولی
من و تنها با یاد خودت تنها خلوت کرده ام با تو
و تویی که نیستی
خودت قضاوت کن که بی انصاف است
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.