يك نفر بگيرد صداي مـــــــــرا جان من پر ز انقلاب شده
صخره اي از غمم ترك دارد چشمم از خنده غرق آب شده
دست دادم به دست خورشيدی ساعتي نور را بغل كردم
وزن عشقم روانتر از قبل است كوهي از درد دل مذاب شده
يك نفر بيندم كه مي رقصم غصّه ها بي درنگ مـي ريزند
آسمان راه را گشوده به من ترمز شادي ام خــراب شده
من همان بچّه ي بني بشرم پـايبنـد زمـان و قنـداقـش
حال اين گردشم جهان به جهان خارج از قدرت ِ حساب شده
عالم شعر را به هم زده ام چون مي اي جاري ام غزل به غزل
واژه ها همچنـان خــمار مَنند اين يكي قافيه شراب شده
صفحه ي باطنم سفيد و سفيد ، سطرهاي دلم زلال و زلال
شـرح يكرنگي ام روان بـه روان بر دل عـارفان كتاب شده
شادي ام در بساط حرّاجي است ، قيمتش يك غزل بدون ريا
هركه آماده سر بلند كند خواهش از حال مستجاب شده
مي توان خويش را خلاصه نمود تا ازين بيشتر به اوج پريد
ماندن روح را درين حـــالت بـاز هم باعث عـــذاب شده
من دگر غصّه اي نخواهم خورد خارج از پيله ي زمان و تنم
بال و خونم ز نو ر هست و دادا فارغ از مشكل ِ حجاب شده
ابوالفضل عظیمی بیلوردی (دادا)