سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        فانوس خیال

        شعری از

        مصطفی یگانه

        از دفتر مثنوی نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲ ۲۳:۴۸ شماره ثبت ۲۰۹۸۷
          بازدید : ۵۷۷   |    نظرات : ۴۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مصطفی یگانه

        چون درون ِ سیــنه ام بیــکار بـود!!

        درقفس مانــدن بــرایش عـار بــود!

        گفتـم اش ای دل کمی آرام بـــا ش

        نـا سپا سی کم کن و درکـا م بـا ش

        عـــاقبت خــود را بـه دستِ یــار داد

        حـــاصلم اینگونـــه ازخــود  بــارداد

        حال بـا ایــن بی د لی بــاید چه کـرد

        جای ِاو درسینه ام  رنج است و درد

        چنــد روزی بـــی خیــــالِ ِاو شــــدم

        ازدَرون بـــا خویش ، رو در رو شـدم

        تـــا کـــه چندی قــا صدی آمـــد زدور

        گفت چشمـا نت همیشــه بــا د کـور

        دل سپــــردی دست یک دیــــوانه ای

        کـــرده او را همچو یــک ویـــــرانه ای

        بــی تـــــوجّه دادی اش دست ِکسی

        حال خـــود بـــاید بــه فریاد ش رَسی

        نــامه هــای بی شمـاری می نوشت

        عشق را با حــال ِ زاری مــی نوشت

        چنــد بـــاری می نوشت از یک قفس

        مـــرغ مینــــا یـــی کـــم آورده نفـس

        تــــا، خـــــبرآمـــد د لت دیوانـه  شد

        کلبه اش بـــا شعلــه ای ویــرانه شد

        هــــرچــــه بـــر سرآمد از دلـدار بود

        چونکه دلــــدارش کمی بیمــــاربـــود

        زیــــن سبب دل را بـــرایم پُست کـرد

        زانــُـوانم تــا کــه دید ش سست کرد

        درمیــــــان ِخون ِخــــود غلتیده بـود

        اشک ِخـون ازد یــده هــا باریده بود

        یک شکاف ازخنجری درپُشت داشت

        تن،کبـودی هم بسی ازمُشت داشت

        دیــد مش لب را به د نـدان می کشید

        عشق را هـم شکل ِزنـدان می کشید

        چـونکه جـــانش را بـــه لب آورده بود!

        زردی از گـــرمـــایِ تب آور ده بــــود

        چنـــــد رو زی در کـنـــــارم آرَمیــــــد

        تــــا کـــه جـــام ِمرگ را بــالا کشـید

        گـــرچه ازایــن مثنوی دلها شکست!

        دل اگر عاشق نباشد ،مُرده است!!

        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3