عشق تو..

دل ز کفم ربودی و رفتم و بی تاب شدم
با لب و خال و عشوه ای در تب و در تاب شدم

توبه شکستم از همه جور و جفا کشیدنم
تا قد پر کرشمه ات دیدم و بی خواب شدم

تا رخ مثل ماه تو جلوه ی این چمن شده
سرخ طراز و لاله گون چون گل عناب شدم

در گذر گذشتن از خویش و به تو رسیدنم
قطره به قطره نازنین آب شدم آب شدم

آه و فغان نیمه شب رخ ز رخم ربوده و
چهره ی لرزان شبح چون رخ مهتاب شدم

وه که به تیغ چشم تو بند دلم برید و من
با دل شاد و بی خبر راهی محراب شدم

کاش که لحظه ای چو من در تب و تاب میشدی
چشمه ی پاک عاشقی در دل مرداب شدم

عشق تو آتشی شد و در سکرات این جنون 
هوشم و عقل طیره شد خواب شدم خواب شدم

نیاکوئی لنگرودی