باختم در مصاف تو دل خود

ای که در باب شعر کریاسی ، ای که در باغ عشق چون یاسی

ای که در ذهن چشمه های غزل، برق گل خنده های گیلاسی

توی «بن بست آشنایی» تو، شاعران گیر و دار تفسیرند

توی «پیشینه »ی تو مبهوتند ، بسکه کان صفا و احساسی

کرد مردان معترض خواندند ، شعرهایت بگوش کوهستان

شیر  زن ها ز نای  تو بردند ، تک تک واژها ی  الماسی

در فراز وفرود جانسوزت ، رمز تلفیق شعر وموسیقی ست

گشته ادغام آنچنان هنرت،که سر از دست خویش نشناسی

به یقینم زبان «هورامی»، ریشه در گاتهای ما دارد

 من به فرهنگ خویش میبالم،تا که در ریشه ها تو حساسی

درد ماسیده توی بغض گلو ، مانده مابین راز های مگو

در فضای نگاه کردستان ، خوانده ام حرفهای تلواسی

درس عشق و مرام را پاسی ، حکم دل بود و مالک آسی

 درمصاف تو باختم دل خود ، زنده باشی«فرید عباسی»

 92/9/4

 =======

«بن بست آشنایی»و«پیشینه»=نام اشعارایشانست

«هورامی»=یکی از زبانهای باستانیست