سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        داستان عقیل و علی علیه السلام

        شعری از

        خسرو امینی (امینی)

        از دفتر حکایات منظوم نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۰:۰۹ شماره ثبت ۲۰۵۹۲
          بازدید : ۵۶۵   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب خسرو امینی (امینی)

        روزی عقیــل قصد حــریم علی نمود

        با چشم بسته درب سرای علی گشود

        وارد شد او به محضـر مـولای متقین

        آن محور عدالت و آن صــاحب یقین

        گفتــــــــا ســلام ای گل دامــان مــادرم

        ای افتخار هر دو جهــان،ای برادرم

        دانیکه من علیلم و از هردوچشم کــور

        تنها نمیتـوانم از این ره، کنــــم عبــور

        اینجا ز بهر حـاجت دنیـا روان شــــدم

        گویی کنون ز شوکت تو پر توان شدم

        این مرحمت نمــا به من زار و ناتوان

        افزون نما تو سهم خـــراجم امیـدجان

        فرمود یا عقیــــل کنون دست بــاز کن

        پاداش خود بگیر و تو رفع نیــاز کن

        دستش گشود سـوی برادربه صدامید

        ناگه لهیب آتش خشــــــم علی چشیـد

        گفتا چه میکنی به من مفلـــس فقیر؟

        آتش چرا زنی تو بیا دست من بگیر!

        این است عدل تو ، به ازای من حقیـر

        عدل تو را نخواهم از این لحظه یا امیر

        گفتا امیــر و سرور دیــن ،کای برادرم

        من با تو در حقــوق ، بسان و برابرم

        لیکن تو از لهیبِ ضعیفی شـدی مَلول

        از این عمل نتیجه نیکی شـود حصول

        این ذره ای ز آتــش دنـیــا بُــــوَد اخــا

        پس آتش بـــــــزرگ قیــامت مرا مخـا

        دنیا میرزد آنکه ز بهــرش کنی خلاف

        ما را  نما تو از هوس خویشتن معاف

        من از برای عدل و عدالت شدم امیر

        هرگز مخواه در ید شیطان شوم اسیر

        شرمنده شد عقیـل ازآن قول نـــــابجا

        گفتا که من کجا و اَخَم مرتضی کجــا

        عذر گناه خواست ز درگاه کــــردگـار

        در دست او بماند نشانی به یـــادگـار

        با عرض پوزش از اینکه تا مدتی نیستم که به کامنت های شما پاسخ دهم

        درود بر شما و بدرود

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5