(توکل)
در نبود عدل من تنها شدم
من اسیر فتنه ی غم ها شدم
وای بر من غم مرا نابود کرد
عشق را اندر دل من دود کرد
شور عشقم شور عشقی دور بود
چشم دل کم سو و تار و کور بود
لیک غم اندر دل من لانه کرد
فتنه غم در درونم خانه کرد
چه کنم بی عدل من بی یاورم
در چنین جنگی شده شر داورم
وای بر این روزگار تیرگی
سرنوشت من شده بیچارگی
یاوری جز این توسل ها نبود
بی توسل زندگانیم چه سود
این توسل بال پروازم شود
این توسل محرم رازم شود
پس چرا بی یار ماندم باز هم
پس چرا این اعتقادم گشته کم
تا که فهمیدم توکل چاره بود
این توکل در دو عالم بوده سود
پس از اینک من توکل میکنم
بعد از آن قدری توسل میکنم
پس رضایت در توکل بوده است
بی توکل دل درون دوده است
با توکل تو به جنگ غم برو
با توکل سوی حق محکم برو
این توکل توشه فردای تو است
این توکل عشق ناپیدای تو است
پس بیا با این توکل شاد باش
با توکل دشمن بیداد باش
--------------------------------------------
(آبروداری)
آبروداری به از دین داری است
آبرو برداشتن بیماری است
این بود بدتر ز قتل دیگران
آبرو بردن بود چیزی گران
بدتر از این کار دیگر هیچ نیست
هیچ پیچی بدتر از این پیچ نیست
در خطایت با خدا دشمن شوی
همنشین دیو و اهریمن شوی
وای بر روزی که بردش آبرو
در جهنم با عطش شد روبرو
این بود عاقبت این شیطنت
گر که غیرش بود کن تو سلطنت
پس بود این آبرو چیزی عزیز
ای بشر تو آبرویی را نریز
آبرو از جان و تن برتر بود
آبروداری ز دین ابتر بود
آبرو بوده ستون زندگی
لیک دین بوده ستون بندگی
پس تو اندر زندگی آزاده باش
آبرو دار و رحیم و بنده باش