روزهای سرد زندگیم خدا حافظ!!!!
روزهای هول وهراس خداحافظ!!!!
واما تو ای شب
یادت هست یا بگویم ؟؟!!
همون موقعی که برای دیگران بستر ارامش بودی بعد از طوفان روز !!!
اما زمانی که نوبت من رسید!!!!
نوبت من درمانده که به سختی از ناملایمات روز از دروغ ها
واز دست ادم هایی که انگار تنها یک هنر داشتند !!!ان هم –شکستن -اون هم شکستن
دل ادم هایی
که مثل اب چشمه زلال وصاف اند بدون هیچ افزودنی صاف زلال مثل قطره های اشکم!!!!!
اما با شکستنش اون دل دیگه به معنی واقعی دل نشد
شد یک قلب با کلی افزودنی های غیر مجاز
قلبی که فقط برای بقا میتپید ونه برای عشقی که قبلا امید تالاپ تولوپش بود
اری قلب من دیگر قلب نیست !!!
قلب من فقط یک پنج برعکسه.......
قلبی که دیگه برای بقا بوی ناب سادگی نمی دهد!!!!
یادت باشد شب های زندگی من ....قطرهای زلال اشکم گواهی میدهند
از شب هایی که بر من گذشت
اما با صدای بلند فریاد میزنم ای شب
دیگر قلبی برای گریستن ندارم
پس شب های سرد زندگیم برای همیشه.... خداحافظ
وحالا من ماندم یک دنیای بی احساس