یکشبی مجنون بزاری میگریست
کای خداشوریده بختم چاره چیست
یک دمی همدم نمی گردد نگار
روی می گرداند ازمن گلعذار
سینه ازهجران لیلی پر غمست
سینه ای چون سینه مجنون کمست
ای خدا مجنون آن لیلا منم
وارث صد آه و واویلا منم
این منم شوریده وشیدای عشق
غوطه ور دربحرناپیدای عشق
ازغم هجران لیلی ناخوشم
طالب دیدار آن آهو وشم
همتی کن تاشود لیلی حبیب
برغم جانکاه من باشدطبیب
**************
درمیان گریه گفتش کردگار
ایکه ازکف داده ای صبروقرار
عشق باهجران عجینست ای پسر
رنجها بینی دراین ره مستمر
عاشقان در کورۀ آتش روند
واندرین ره جمله خاکسترشوند
بادهرسو می پراند خاکشان
تا برد بالاتر از افلاکشان
ماتورا قدری چنین کردیم عطا
هان نیفتی درچهه سحو وخطا
عاشقان خاک رهه معشوقه اند
واین عبارت رابخوبی آگهند
یا درآ درجرگۀ عشاق مرد
یا زدائیم ازوجودت جمله درد
عشق لیلی عشق بی بنیاد توست
عاشق ماشو که آن ایجادتوست
کاش آصف راغم مجنون بُدی
تا ز افلاک و ملک برتر شدی
درودتان جناب آصف عزیز
بسیار زیباااااااااا و دلنشین