دوشنبه ۳ دی
راز شعری از گلی
از دفتر گلی نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۳ تير ۱۳۹۲ ۰۰:۱۸ شماره ثبت ۱۵۲۶۸
بازدید : ۱۳۵۷ | نظرات : ۷۶
|
|
چه کسی می داند
رازِ گلسنگ ها را؟
فکرِ سرماست یا درد؟
خوابِ گلبرگ هامان؟
چه کسی می داند
سایه ها خونین اند؟
زیرِ رگبارِ طمع
آیه ها بی دین اند
چه کسی می داند
روحمان را چه شده؟
زنده ایم یا مرده؟
راه مان را چه شده؟
چه کسی می داند
خانه مان را که فروخت؟
سیب میخواست آیا؟
یارمان را که ربود؟
چه کسی می داند؟
رازِ این قلبم را؟
طعم درد و عصیان
رقصِ این بزمم را؟
چه کسی می داند
تا کجا خواهم رفت؟
تا رهایی،عرفان
تا خدا خواهم رفت..
پ ن:سلام دوستان،این نوشته هذیان های خلسه ی شبانه است،1:10 بامداد..بدون ویرایش
باید عذرخواهی کنم بخاطر نبودنم،روزه توان انجام کارهای معمول رو هم ازم گرفته..
شعرهاتون رو میخونم منتها بی نظر!
اگر زحمتی نیست اشکالات شعرم رو و حسی که بهتون میده برام بنویسید.
سپاس از لطفتون
التماس دعا
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.