رنگ صداقت زن وزنگار گیر
تا که شود از سر صدق دلپذیر
آئینه اش جلوه گر حق بود
نقش رخ قادر مطلق بود
گوشه آن خلوت جانان شده
عشق در این گوشه به مهمان شده
میکده اینجا و شراب تو باد
ساغر وساقی و شراب تو باد
دست تو زلف پریشان یار
از سر عشق آمده اینجا کنار
پیر خرابات که رقصان شده
مست از این باده عرفان شده
آمده وقتش که شوی لب به لب
بوسه زنی بر لب او روز و شب
پیش بیا تنگ در آغوش گیر
ناز ترین دلبر مدهوش گیر
قبله در این جاست کجا میروی
کعبه در این جاست خطا میروی
از لب دل شعر مناجات شد
گوشه دل قبله حاجات شد
کور بگوید که خدا را ندید
چونکه خدا هست در اینجا پدید
زاهد ظاهر نگر این گفته بود
گو که دلت وقت نظر خفته بود
گوشه دل ما به شرابش شویم
از لب او مست و خرابش شویم
دست گشائیم به دامان او
باده بریم از در دکان او
گوشه دل اوست خودش میز بان
هست خدا خادم و ما میهمان
نسبت کفرم تو مده کوردل
چونکه مرا کفر نماید خجل
آنچه که گفتم همه از راست بود
کامل آن بی کم و بی کاست بود
پس تو مگو آنچه که گفتم هواست
چونکه در آینجا سخنم از خداست
منکه سخن از لب او آورم
کی بتوان گفت سخن پرورم
ظاهر من را منگر بی خبر
با دل خود لطف خدا را نگر
اینکه تو گوئی هنر (شب فروز )
فوق هنر هست دهانت بدوز
///////////////////////////////////////
شب افروز5/6/80