دوشنبه ۳ دی
خانه ام... شعری از گلی
از دفتر گلی نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۳ تير ۱۳۹۲ ۱۳:۲۴ شماره ثبت ۱۴۷۸۰
بازدید : ۸۹۰ | نظرات : ۱۲۳
|
|
خانه ای داشته ام
روزگاران غریب
که در آن آگاهی
می تراوید ز سنگ..
عشق را
در بیابانِ جنون می چیدیم
پشتِ پرچین وفا
جویبار ِ نجابت جاری
عطر ِ لبخندِ خدا داشت کمی..
خانه ای داشته ام
روزگاران غریب
که در آن آزادی
می چکید از دلِ سرو
و عدالت،شتری که در خانه ی ما می خوابید
مرگ،رخصت می خواست
که شفا باشد دمی
مرضِ ماده را
آری،آن خانه هنوز
پشت دروازه ی زایش
عطر ِ خوش بویش را
می سپارد به صبا
که دلی هست اگر
پر ز مهر
بکِشاند به سَرایش
--------------------
--------------------
خانه ای داشته ام
روزگاران غریب...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.