دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
آخرین اشعار ناب عبدالله خسروی (پسر زاگرس)
|
باورت شاید نباشد
بارن که میبارد
بی بهانه ، بی ترانه
تا
لب پنجره خیالم می آیی
انگار
در من قدم میزنی
در خیالم
اسمت را می آورم
ذوق میکنم ..
برایم ساده نبود
ولی
فراموشیت را فراموش کردم..
دلم بودنت را میخواد
نه خیالت ..
هیچوقت نخواهی فهمید
روزی چندبار
دلم فرو می ریزد
برای چهره هایی که در خیابان
شبیه تو هستند
و تو نیستی ..
آدمهای امروزی
همه مسافرند
چندصباحی میمانند و
میروند
تو با من همسفر باش
نه مسافر..
آدمها سهم بودنشان را میخورند
نه جریمه نبودنشان..
برای بودنت
اصرار نمیکنم
همه
یک روز رفتنی هستیم..
آمدی
با خودت گلهای تازه بیار
وعطر یاس
خدا همین نزدیکی هاست
برای باهم بودن
همین حوالی
جایی برای زندگی
پیدا میشود..
عبدالله خسروی(پسرزاگرس)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.