سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 خرداد 1404
    29 ذو القعدة 1446
    • شهادت حضرت امام محمد تقي عليه السلام «جوادالائمه»، 220 هـ ق
    Sunday 25 May 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      مهربانی جایگاهی در قدرت ندارد...برای یک بار هم شده طعم قدرت را باید چشید >گذشت تااطلاع ثانوی تعطیل⛔️

      يکشنبه ۴ خرداد

      اردیبهشت چهارصد و چهار

      شعری از

      افسانه احمدی ( پونه )

      از دفتر آرامش درون نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ دیروز شماره ثبت ۱۳۷۹۷۴
        بازدید : ۱۲   |    نظرات : ۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر افسانه احمدی ( پونه )

      بس که،در تاریکی ام ماندم خزان را انتظار
      حس نکردم هیچ سالی شادیِ باغ و بهار

      عمری از پاییز و فصل برگ ریزانش فقط؛
      قصه ها گفتند و خواندیم از دلی غمگین و زار

      گوییا سلول در سلول جسمم با خزان؛
      میشود احیاء و میگیرد دم از هر تیغ و خار

      غوطه ور بودم میان غم ندیدم هیچوقت؛
      این نشاط و رویِش هر ساله را در سبزه زار

      کور بودم این همه رنگ قشنگ و نوبری ؛
      را ندیدم پشت هر سرما که می آید به بار

      اولین اُردی بهشتی بود که با اشتیاق؛
      می نشستم در مسیر رود و پای کوهسار

      از دلم خالی نمودم عقده ی یک عمر را
      باز کردم دست و پای بستهٔ دل از حصار

      خاک شد افسردگی از رقص برگ و شاخه ها
      صف کشیده پشت هم سرو و صنوبر چون قطار

      می دویدم پا به پای باد و موج سبزه ها
      می شدم بر اسب رامِ آرزوهایم سوار

      روسری ام را که مادر یادگاری داده بود
      بافه ای از خرمنی گندم درونش استتار

      با نسیمی شد گره وا ، موج گیسوی طلا؛
      شد رها در دست باد و شانه های بی قرار

      نم نم باران شوق از چشمهایم شد روان
      گونه ها چون سیب قرمز رنگ لبهایم انار

      دل نشد از این همه گلهای رنگارنگ سیر
      میشدم در لابلای عطرشان مست و خمار
       
      کودکی ها زنده شد در جسم و روح مرده ام
      لحظه لحظه می گرفتم عکس هایی یادگار 

      دیر فهمیدم ولی از برکت اردیبهشت؛
      بد گرفتم انتقامِ غصه را ، از روزگار

      میز اول بودم از اردی بهشت جان فزا
      می نوشتم مشق هایی را که داد آموزگار

      مثل خونی گشت جاری در میان هر رگم؛
      چارصد و چارم بهار از خاطراتی ماندگار

      بیست سالی شد جوان تر عمر یغما رفته ام
      از تماشای بهار و این همه نقش و نگار

      می نویسم این غزل را با طلای پرعیار
      بر تن دیباچه ای مخمل به قابی زرنگار

      می گذارم در میان صندوقی از خاطرات
      روی آن می ریزم از"گلپونه" های جویبار



      افسانه_احمدی_پونه

      ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر
      ۱ شاعر این شعر را خوانده اند

      ساسان نجفی(سراب)

      نقدها و نظرات
      ساسان نجفی(سراب)
      ۲ ساعت پیش
      درود بر شما..
      بسیار زیباااست..
      خندانک خندانک
      خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1